خیلی عجیب از سه دکتر دیگر( دکتر سراوانی، دکتر نگهی و دکتر رامش عمرانی پور) به دکترعباس علی بخشی رسیدیم...
و خیلی عجیب قرار است مریم فردا عمل کند.
در مطب از دستمزد های عجیب و غریب دکترها می گفتند...
سعی کردم بهترین دکتر، بهترین بیمارستان و..... برای مریم تدارک بیینم، امیدوارم خدا هم کمک کند و بهترین نتیجه حاصل شود.
خوشبختانه دکتر نسبت به مامعلم ها علقه عاصی دارد...
چند روز قبل، خانم بی زر پرستار بابای مریم( که اردیبهشت همین امسال مرحوم شد) تماس گرفت و گفت بابای مریم به خوابش آمده و از او خواسته احوال مریم را بپرسد...
برایم جالب بود...
خدایی پدر و مادر ما هم برایمان کم نگذاشته اند...
خدای را شکر
یا من اسمه دواء
و ذکره شفا
مریم باید در اولین فرصت توده را بردارد.
متوجه زخمی روی بدنش شدیم که البنه شاید ناشی از خراش تستها باشد.
به صورت غریبی دکتر زن پسر عمه ی مادرم که به خاطر فراگیر شدن سرطان از شیراز جواب شده بود( از او قطع امید کرده بودند) و به لطف خدا و معالجه ی این دکتر درمان شده بود ( دکتر ارش جنابیان) به ما معرفی شد و همچنین خانم دکتر رامش عمرانی پور را هم به صورت عجیبی توسط عمه ی یکی از دانش اموزانم هماهنگی شد تا مریم را ویزیت کنند و انشالله ظرف هفته ی آینده عمل بشود.
بعد از حدود بیست روز کشدار و کج دار و مریز و انجام تستهای تکمیلی ، بالاخره پریروز رفتم و جواب تست نمونه برداری را گرفتم.
متاسفانه جواب نشان داد مریم سرطان سینه ی گرید 1 از نوع هورمونی دارد.
از درب بیمارستان گاندی تا درب خانه پشت موتور بلند بلند زار می زدم.
خوشبختانه یکشنبه گذشته پدر و مادرم به تهران آمدند و مریم هم روز دوشنبه خودش ماجرای بیماریش را به مادرم اینها گفت و این خودش بزرگترین دلگرمی این روزهای من است.
آزمایشگاه درباره حواب جیزی به من نگفت و خدا پدر خالق اسنپ داکتر را بیامرزد که از طریق این اپلیکیشن با خانم دکتر فقیه فوق تخصص سرطان صحبت کردم و در جریان جزییات قرار گرفتم.
بعد از گرفتن جواب قرار بود به دیدن تئاتر طنز سیندرلا برویم که با اصرار من رفتیم و البته هیچ کداممان از طنز این نمایش جیزی نفهمیدیم...
باید قوی باشیم...
ما این بیماری را شکست خواهیم داد...
نباید اجازه بدهم غم و یاس روی من و خانواده ام سایه بیاندازد...
مدتی بود مریم با رنگ پریده، بی حالی، بی حوصلگی مفرط، مشکلات در دفع و.... روبرو بود.
سالها از مریم می خواستم تستهای معمول زنانه از جمله پاپ اسمیر و مامو گرافی را انجام بدهد، اما گویی از خود غافل بود و این تاخیر و بی تفاوتی برای ما گران تمام شد...
بسیار عجیب است که یک زن تحصیلکرده ی 44 ساله اولین ماموگرافیش را در این سن و آن هم بعد از حس توده ای درآور در سینه انجام می دهد.
جواب ماموگرافی را که دکتر زنان دید، گفت تودهذای در سینه سمت راست وجود دارد اما تشخیص دقیق تر نیاز به مامو گرافی با بزرگنمایی و سونوگرافی دارد. همین جا بود که اولین هشدار شوک آور برای مریم اتفاق افتاد...
ماموگرافی با بزرگنمایی و سونوگرافی نشان داد که توده ای با بزرگی 22 میلی متر و همچنین توده ای کوچکتر در سینه مریم وجود دارد. خبری دردآور که زمین را زیر پای هر دوی ما خالی کرد و کوهی از نگرانی بر سر ما آوار شد...
در اولین فرصت( فردای آن روز):وقت یک دکتر بسیار خوب جراح پستان به نام خانم دکتر نجمه ی دباغ را گرفتم و با هم به ملاقات ایشان رفتیم و ایشان اولین جمله ای که گفت این بود:(( شکل توده را دوست ندارم)) مریم با بغض پرسید یعنی احتمال دارد، همان باشد... و دکتر گفت هفتاد درصد!